وبلاگ
وبلاگ

وبلاگ

گریه کن

تصنیف گریه کن با صدای استاد بنان ، آهنگ عارف قزوینی ، تنظیم از روح الله خالقی .






عارف قزوینی این اثر را به مناسبت درگذشت کلنل محمد تقی خان پسیان سرود و این تصنیف را در سال 1301 بمناسبت اولین سالگرد درگذشت کلنل پسیان در گراند هتل  با صدا و آهنگسازی خودش اجرا نمود، اثر پیش رو بعدها توسط روح الله خالقی و صدای بنان در برنامه گلهای رنگارنگ 250 تنظیم شد.


حاکم بجنورد پس از خیانت به دولت مرکزی به ژاندارمری قوچان حمله و آنجا را به تصرف خود درآورد،

کلنل پسیان به محض شنیدن این خبر گناباد را ترک کرد و راهی قوچان شد.

جنگ سختی بین قوای کلنل و کردهای قوچانی شروع شد و کمی نفرات و کاهش مهمات عرصه را بر کلنل پسیان و قوای ژاندارم تنگ کرد.

فرستادگان او برای آوردن مهمات از جعفرآباد بازنگشتند و فرمانده خود را یکه و تنها  بدون مهمات رها کردند و کلنل در حالی که محاصره شده بود تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و کشته شد.

کردهای قوچان پس از نبرد، سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند.


خبر شکست نیروهای ژاندارم به فرماندهی کلنل پسیان به سرعت به دولت مرکزی رسید و جنازه و سر وی در سال 1300 با تجلیل و احترامات نظامی فراوان وارد مشهد شد و عده بسیاری از اهالی شهر و افراد ژاندارم در حالی که جمعیت بسیاری گرد آمده بودند و احساسات شدیدی از خود بروز می داند، سر و جنازه او را در کنار مقبره نادرشاه افشار دفن کردند و خطابه های آتشین و بسیار در رثای او سر دادند. پس از شهادت وی نیز هر ساله عزاداریهای مفصلی در مشهد برایش انجام شد.


عارف قزوینی در زمان تشییع پیکر محمد تقی خان پسیان شعر زیر را در رثای او سرود:

این سر که نشان سرپرستی ست

امروز  رها  ز   قید  هستی ست

با دیده ی      عبرتش       ببینید

کاین عاقبت وطن  پرستی ست

تصنیف زیبای جذبه ماه

تصنیف زیبای جذبه ماه از آلبوم رویای هستی استاد بنان، موسسه فرهنگی هنری ماهور.






مرضیه و خاطره یک عکس

کامران جبرئیلی

عکاس

چهلمین روز درگذشت غلامحسین بنان است و جمعیت زیادی برای بزرگداشت او در امامزاده طاهر کرج جمع شده اند. سال ۱۳۶۴ است.

هنرمندان و هنردوستان همه آمده اند- چهره های آشنای خوانندگان و هنرپیشگان زیادی که چندسالی است جای خود را روی صفحه تلویزیون و پرده سینما به قهرمانان انقلابی و بازیگران جمهوری اسلامی در سال های بعد از انقلاب ۱۳۵۷ داده اند در لابه لای مردم دیده می شود؛ محمدرضا شجریان، هوشنگ ابتهاج، قوامی، سلی و ... چهره های آشنایی اند که در میان نگاتیو عکس های آن روز پیدا کرده ام.

از انبوه مردمی که در سالن امامزاده اجتماع کرده اند و به سخنرانی یکی از متولیان مراسم درباره بنان گوش می دهند جدا می شوم و به عادت کنجکاوی عکاسانه، به گوشه و کنار گورستان سرک می کشم.

خانم مرضیه را در کنج آرامی از گورستان به طور اتفاقی پیدا می کنم که در حلقه یاران نشسته است.

این دومین بار است که او را از نزدیک می بینم. بار اول در اردوی تابستانی دانشجویان دانشگاه تهران بود به سال ۱۳۵۵ در بابلسر، که مرضیه برای دانشجویان دختر و پسر می خواند و آنها با بوی جوی مولیان با او هم آواز می شدند.

حالا مرضیه آن سالهای شور و عاشقی، آرام، در جامه ای از سر تا به پا سیاه، در میان جمعی از آقایان همسن و سال خودش که همگی به دور او ایستاده اند، روی صندلی و در فضای سرد گورستان امامزاده طاهر نشسته است.

به آرامی نزدیک می روم و سلام می کنم. ظاهرا خلوت آن جمع دوستان قدیمی را بر هم زده ام و احساس خوبی ندارم.

در این جور مواقع، اگر مزاحمت عکاسانه را همردیف محرمیت دکترانه بدانی، تا حدود زیادی قضیه حل است!

مرضیه سیگاری دود می کند و بعد از هر پکی که می زند، آن را به دست یکی از آقایان که در کنارش ایستاده می دهد که او برایش نگه دارد تا پکی دیگر.

مستجاب الدعوه، مجری قدیمی و قبل از انقلاب قرعه کشی بلیت های بخت آزمایی نیز یکی از همین افراد ایستاده در جمع است.

پس از مدت کوتاهی حضور من فراموش می شود و جمع دوستان قدیمی به گفت و گوی خود ادامه می دهند.

در فاصله سکوتی که برقرار می شود، خانم مرضیه نگاه کنجکاوانه ای به من جوان عکاس می اندازد که با سلام و احوالپرسی دوباره از او خواهش می کنم که اگر موافق باشد عکسی از او به یادگار در کنار مقبره بنان بگیرم.

نگاهی دوباره به من می اندازد و چیزی نمی گوید و دوباره با دیگران مشغول صحبت می شود.

روی سکوی سیمانی نشسته ام و آرام آن جمع را نگاه می کنم. گاهی نصف کار عکاسی، صبر است؛ انگار باید همچون جزیی از فضا شوی و فقط انتظار بکشی.

شاید نیم ساعتی می گذرد. ظاهرا صحبت های جمع به پایان رسیده. خانم مرضیه نگاهی به من می کند و می گوید: "بلند شو برویم عکس بگیریم."

پهنه گورستان را تا کنار قبر بنان، او از جلو و من به دنبالش، طی می کنیم. بعضی از مردم که او را شناخته اند با هیجان و ناباوری جلو می آیند، سلامی می کنند و برخی از او امضا می گیرند.

مرضیه کنار قبر بنان می ایستد و من در مقابل او در آن سوی دیگر.

کلیک!

از این صحنه فقط یک عکس گرفته ام.

مرضیه زیر لب چیزی می گوید، نمی دانم طلب آمرزش می کند یا برای آخرین بار، یاد از یار مهربان.

دوبی- ۱۴ اکتبر ۲۰۱۰